آن روز سه و نیم بعد از ظهر
يكشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۲۳ ب.ظ
آن روز سه و نیم بعد از ظهر: خاطرات مهدی صمدی صالح
راوی کتاب: مهدی صمدی صالح
ناشر کتاب : سوره مهر
معرفی کتاب:
کتاب آن روز سه و نیم بعد از ظهر خاطرات مهدی صمدی صالح روی این کتاب عکس معروفی دارد که سالها او را به عنوان یک شهید زنده میشناختند اما صاحب این عکس در دانشگاه بوعلی سینا مشغول کار است. سعید غیاثیان تدوین کننده اثر براساس یک اتفاق به مهدی صمدی صالح که در دوران هشت سال دفاع مقدس یکی از دوستان همرزم او بوده برخورد میکند. وی تصویر او را در میان منتخبی از بهترین عکسهای گرفته شده توسط تعدادی از عکاسان کشور میبیند. عکس روی جلد کتاب یکی از مشهورترین عکسهای دفاع مقدس است که مهدی صمدی با لباس نظامی روی خاک مشغول نماز خواندن است. ما برای این عکس و چاپ شدنش در یکی از روزنامه های پرتیراژ کشور با ذکر خاطرهای از شهید و پس از نصب این عکس به صورت پوسترهای رنگی بزرگ آن را به یکی از معروفترین آثار به جا مانده از سالهای دفاع مقدس مبدل کرد تا آنجا که این تصویر روی دیوارهای شهرها نیز نقاشی شد. اما در این میان کمتر کسی از نام و نشان صاحب عکس خبر داشت تا آنجا که تدوین کننده کتاب در هنگام دیدار با خانواده به صورت اتفاقی وارد منزل یکی از خانواده شهدا میشود و در آنجا تعداد فراوانی از این عکس را روی دیوار میبیند در حالی که مادر شهید آن را متعلق به فرزندش میدانسته است. تمام این اتفاقات باعث شد تا غیاثیان براساس جمع آوری اطلاعات و ثبت و ضبط خاطرات مهدی صمدی صالح در قالب یک کتاب عکس معروف او را از غربت و گمنامی بیرون آورد. وی در پاییز سال 1368 به زادگاه او رفت و پس از اصرار بسیار خاطرات وی را ثبت کرد. اما بدلیل گذشت سالیان متمادی از پایان جنگ بیشتر وقایع به ویژه جزئیات حوادث از ذهن صمدی پاک شده بودند و فقط کلیاتی از خاطرات آن روزها به خاطر میآورد. این زوایای پنهان و جزییات خاطرات باعث شد تا غیاثیان و صمدی صالح ساعتها در اتاق کوچکی در منزل پدری تدوین کننده کتاب بنشیند و اتفاقها و خاطرات گذشته را با یکدیگر مرور کنند سرانجام پس از گذشت دو هفته و با نشست های روزانه ای که بیش از 6 ساعت طول کشید حاصل کار در 11 ساعت مصاحبه منبع کتاب شد. مهدی صمدی صالح در دانشگاه بوعلی سینای همدان مشغول به کار است. او یکی از نیروهای قدیمی لشکر انصار الحسین (ع) بود که در طول سالهای دفاع مقدس همواره در گردان خط شکن 145 حضرت علی اکبر (ع) حضور فعال و موثر داشته است.
کتاب آن روز سه و نیم بعد از ظهر شامل 25 خاطره است که نخستین آنها با عنوان مدافعین تنگه احد از غروب بیست و ششمین روز بهمن ماه سال 1365 از عملیاتی در اروند رود آغاز میشود و آخرین خاطره با عنوان ملاقاتی عجیب در یکی از شبهای تابستان سال 1380 به پایان میرسد.
کتاب آن روز سه و نیم بعد از ظهر خاطرات مهدی صمدی صالح روی این کتاب عکس معروفی دارد که سالها او را به عنوان یک شهید زنده میشناختند اما صاحب این عکس در دانشگاه بوعلی سینا مشغول کار است. سعید غیاثیان تدوین کننده اثر براساس یک اتفاق به مهدی صمدی صالح که در دوران هشت سال دفاع مقدس یکی از دوستان همرزم او بوده برخورد میکند. وی تصویر او را در میان منتخبی از بهترین عکسهای گرفته شده توسط تعدادی از عکاسان کشور میبیند. عکس روی جلد کتاب یکی از مشهورترین عکسهای دفاع مقدس است که مهدی صمدی با لباس نظامی روی خاک مشغول نماز خواندن است. ما برای این عکس و چاپ شدنش در یکی از روزنامه های پرتیراژ کشور با ذکر خاطرهای از شهید و پس از نصب این عکس به صورت پوسترهای رنگی بزرگ آن را به یکی از معروفترین آثار به جا مانده از سالهای دفاع مقدس مبدل کرد تا آنجا که این تصویر روی دیوارهای شهرها نیز نقاشی شد. اما در این میان کمتر کسی از نام و نشان صاحب عکس خبر داشت تا آنجا که تدوین کننده کتاب در هنگام دیدار با خانواده به صورت اتفاقی وارد منزل یکی از خانواده شهدا میشود و در آنجا تعداد فراوانی از این عکس را روی دیوار میبیند در حالی که مادر شهید آن را متعلق به فرزندش میدانسته است. تمام این اتفاقات باعث شد تا غیاثیان براساس جمع آوری اطلاعات و ثبت و ضبط خاطرات مهدی صمدی صالح در قالب یک کتاب عکس معروف او را از غربت و گمنامی بیرون آورد. وی در پاییز سال 1368 به زادگاه او رفت و پس از اصرار بسیار خاطرات وی را ثبت کرد. اما بدلیل گذشت سالیان متمادی از پایان جنگ بیشتر وقایع به ویژه جزئیات حوادث از ذهن صمدی پاک شده بودند و فقط کلیاتی از خاطرات آن روزها به خاطر میآورد. این زوایای پنهان و جزییات خاطرات باعث شد تا غیاثیان و صمدی صالح ساعتها در اتاق کوچکی در منزل پدری تدوین کننده کتاب بنشیند و اتفاقها و خاطرات گذشته را با یکدیگر مرور کنند سرانجام پس از گذشت دو هفته و با نشست های روزانه ای که بیش از 6 ساعت طول کشید حاصل کار در 11 ساعت مصاحبه منبع کتاب شد. مهدی صمدی صالح در دانشگاه بوعلی سینای همدان مشغول به کار است. او یکی از نیروهای قدیمی لشکر انصار الحسین (ع) بود که در طول سالهای دفاع مقدس همواره در گردان خط شکن 145 حضرت علی اکبر (ع) حضور فعال و موثر داشته است.
کتاب آن روز سه و نیم بعد از ظهر شامل 25 خاطره است که نخستین آنها با عنوان مدافعین تنگه احد از غروب بیست و ششمین روز بهمن ماه سال 1365 از عملیاتی در اروند رود آغاز میشود و آخرین خاطره با عنوان ملاقاتی عجیب در یکی از شبهای تابستان سال 1380 به پایان میرسد.
گزیده کتاب
ساعت سه و نیم بعد از ظهر بود و زمان زیادی تا غروب آفتاب شلمچه نمانده بود. با اینکه عرض کانال کمتر از هشتاد سانتی متر بود و در چنین فضایی رکوع و سجود کار دشواری مینمود اما چند نفر از بچهها مشغول خواندن نماز شدند. با یکی جهش از کانال بیرون پریدم و چند متر آن طرفتر به نماز ایستادم. تمامی بچهها مرا از بیرون رفتن منع می کردند زیرا هر لحظه احتمال میرفت خمپارهای در اطراف کانال فرود آید. اما من ترجیح میدادم در فضای باز نماز بخوانم. پس از نماز چند متر آن طرفتر تعدادی عکاس و فیلمبردار را دیدم که از روبرو به من نزدیک میشوند. در آن لحظه هرگز فکر نمیکردم که یکی از آنها عکسی از من گرفته است. عکسی که در آینده او را یکی از شهدا خواهند خواند. غافل از اینکه من هنوز زندهام.
ساعت سه و نیم بعد از ظهر بود و زمان زیادی تا غروب آفتاب شلمچه نمانده بود. با اینکه عرض کانال کمتر از هشتاد سانتی متر بود و در چنین فضایی رکوع و سجود کار دشواری مینمود اما چند نفر از بچهها مشغول خواندن نماز شدند. با یکی جهش از کانال بیرون پریدم و چند متر آن طرفتر به نماز ایستادم. تمامی بچهها مرا از بیرون رفتن منع می کردند زیرا هر لحظه احتمال میرفت خمپارهای در اطراف کانال فرود آید. اما من ترجیح میدادم در فضای باز نماز بخوانم. پس از نماز چند متر آن طرفتر تعدادی عکاس و فیلمبردار را دیدم که از روبرو به من نزدیک میشوند. در آن لحظه هرگز فکر نمیکردم که یکی از آنها عکسی از من گرفته است. عکسی که در آینده او را یکی از شهدا خواهند خواند. غافل از اینکه من هنوز زندهام.
- ۹۴/۰۸/۰۳