آرایش آخرالزمانی هالیوود
یک موضوعی را که به غلط در ذهن شرقیها جای دادند این است که هالیوود یک کارخانه رویاسازی و موسسه سرگرمی بیش نیست اما اگر نگاهی اجمالی به فیلمهایی که در این حدود ۱۲۰-۱۱۰ سال ساخته، داشته باشیم، خواهیم دید هالیوود صرفاً یک موسسه سرگرمی ساز نیست و از همان روزهای اول یک پدیده فیلم سازی بشدت ایدئولوژیک بوده است. برای اثبات این موضوع میتوان به یکی از اولین فیلم های دیوید وارک گریفیث (که به پدر سینما معروف شده) به نام « تولد یک ملت » که یکی از شاخصترین فیلمهای تاریخ سینماست اشاره کرد، فیلمی که هنوز در بسیاری از مراکز آکادمیک و آموزشی سینما درس داده میشود و ویژگیهای تکنیکی آن مورد استفاده دانشجویان قرار میگیرد اما اگر به موضوع فیلم نگاه کنیم خواهیم دید دفاع از نژادپرستی محور اصلی آن است. همچنین فیلمهایی مثل « تعصب » و « ۴ سوار سرنوشت » نیز از همین دست فیلمها بودند . بسیاری از محصولات این کمپانی ها ، اعراب و مسلمانان را به استهزاء کشیدند – مانند فیلم « دزد بغداد »- و آنها را خشن و بی سر و پا نشان دادند. و بسیاری از این فیلمها ، آمریکا را همیشه در مقام یک منجی نشان دادند ، مثل « بتمن »، « سوپرمن » ، « اسپایدر من » و…
و بسیاری از این فیلمهای تولیدی هالیوود هم به صورت خیلی مستقیم به تفکرات صهیونی پرداختند ، فیلمهایی مانند « داوود و گولیات »، « ۱۰ فرمان »، « اکسدوس »، « سامسون و دلیله » ، « شمشیر در صحرا » ، « مارگیر » ، « خاطرات آن فرانک » ، « استر و سلطان » و… که اسطورههای یهود را به تصویر میکشید. دلیل تولید حجم بسیار زیادی از چنین فیلمهایی این بود که پایهگذاران هالیوود اساسا آدمهای ایدئولوژیک بودند و کسانی نبودند که برای سرگرمی پایهگذار این سینما باشند. بخشی از موسسین هالیوود را مهاجرین اشراف یهودی تشکیل می دادند که از اروپا آمده بودند و گروهی دیگر به دلیل حضور کلونیهای « پیوریتنها » بودند و عمدتا از انگلیس راهی قاره نو شدند که آدمهای بشدت ایدئولوژیک بوده و هستند. اخلاف آنها همین « اوانجلیست »های امروزی هستند. آنها برای خودشان ماموریت زمینهسازی بازگشت حضرت مسیح از طریق برپایی اسرائیل بزرگ را قائل هستند. بنابراین بنیانگذاران هالیوود یعنی کسانی همچون « لوئیس بی مه یر »، « دیوید سلزنیک »، « دیوید وارک گریفیث » و… آدمهای بشدت ایدئولوژیک بودند و برای خود این ماموریت را تصویر میکردند که زمینههای بازگشت حضرت مسیح (ع) را فراهم کنند و طبعا این ماموریت در فیلمهایشان نمود پیدا میکرد. لذا ماهیت این ایدئولوژی، از همان ابتدا آخرالزمانگرایی بود. البته ممکن است سوال پیش آید که آیا صهیونیست ها واقعا معتقد به این ایدئولوژی و بازگشت حضرت مسیح (ع) بودند؟ باید گفت خیر. بلکه این مساله دستاویز صهیونیستها قرار گرفت تا جماعت عظیمی از مسیحیان را با خودشان همراه و همآرمان کنند. ما بهطور مشخص اولین فیلم آخرالزمانگرایی را در سال ۱۹۱۰ و در فیلمی به نام « ستاره دنباله دار » می بینیم که قسمت دوم آن در سال ۱۹۱۶ ساخته می شود. آثاری درباره پایان دنیا در سال های ۱۹۱۶ و ۱۹۲۲ ساخته می شوند و نسخه ای هم در این باره به کارگردانی « ابل گانس » ( فیلمساز مشهور فرانسوی) در سال ۱۹۳۱ ساخته شد. همه این ها فیلمهایی هستند که به طور مشخص فجایع آخرالزمان را نشان میدهند مثل فیلم « روزی که کره زمین از حرکت ایستاد » . معمولا در این فیلم ها یا موجودات فضایی هستند که کره زمین را از بین میبرند یا بیماری فراگیری شیوع می یابد که همه موجودات زمین را از بین می برد و یا گروهی شیطانی از جنس بشر یا غیر آن موجودیت زمین را تهدید می کنند و یا این تهدید از طرف آدم خبیثی است که می خواهد سلطان همه عالم شود. مثلا در فیلم « جنگ دنیاها » که « اورسن ولز » ابتدا نمایشش را در رادیو اجرا کرد و بعد در سینما به فیلم تبدیل شد، نشان دهنده این مطلب است که دنیا توسط موجوداتی فضایی در حال نابودی است و البته تنها منجی این شرایط فاجعه بار آمریکاست. این مسئله ( منجی بودن آمریکاییان ) آنقدر در فیلم های آخرالزمانی تکرار شده که حتی در برخی آثار به شکلی گل درشت نشان داده می شود. مثلا « ادوارد زوئیک » در فیلم « ۱۰ هزار سال قبل از میلاد » نشان می دهد که قبایل ماقبل تاریخ هم میگویند منجی ما مویطلایی و چشمآبی است! ( یعنی همان عامل و پارامتری که تقریبا در منجی اغلب این دسته از فیلم های آخرالزمانی شاهدیم).
میبینیم در دهه هفتاد میلادی و در سال های نزدیک به پیروزی انقلاب اسلامی
که جنبشهای اسلامی نیز با اوج یافته اند، سیر تولید این دسته از فیلمهای
هالیوودی نیز سرعت بیشتری گرفت، سری فیلم های « بیگانه »، « جنگ ستارگان
» و… که از فیلمهای آخرالزمانی به شمار می آیند در آن ایام تولید شده
اند. البته دلیل دیگر این افزایش تولید آثار آخرالزمانی در هالیوود ، نزدیک
شدن به پایان هزاره دوم بود که بر مبنای تبلیغات القایی صهیونیست ها ،
گویا با تغییر هزاره ، بایستی آخرالزمان فرار میرسید. تبلیغات وسیع در
آستانه سال ۲۰۰۰ نیز بیانگر همین مطلب بود. اگر نگاهی به دهه ۹۰ داشته
باشیم، خواهیم دید که از ۲۰ فیلم پرفروش این دهه، حداقل ۱۳ فیلم آن به طور
مستقیم به آخرالزمان پرداخته است.
فیلمهایی مانند « تایتانیک » – که جمیز کامرون کارگردان آن در مصاحبهای به صراحت اعلام کرد یک فیلم آخرالزمانی ساخته است- « ترمیناتور »، « ماتریکس »، « ارباب حلقهها »، « هری پاتر » و… ازجمله همین فیلمها بودند که در پایان هزاره دوم ناگهان به شکل گسترده تولید شدهاند. این جمله که هالیوود آرایش آخرالزمانی گرفته
را یکی از کارشناسان خارجی در همان سال ها و در نقد یکی از فیلمهای سال
۲۰۰۰ مطرح کرد. آن موقع زیاد روی این موضوع حساسیت وجود نداشت. اما پس از
ورود به هزاره سوم این آرایش آخرالزمانی به مراتب شدیدتر از قبل شد و اگر
فیلمهای چند سال اخیر را بررسی کنیم ۷۰ الی ۸۰ درصد فیلمهای تولیدی هر
سال ، ایدئولوژیک و آخرالزمانی به نظر می آیند. بهعنوان مثال تیم برتون ، تهیهکننده کارتون «۹»
درباره ساخت این فیلم به طعنه گفت که از یک میلیون فیلم آخرالزمانی که
ساخته شده، این فیلم بهتر از همه آنهاست! این شخص در ابتدا مستقل بود اما
به علت این که نتوانست بدون حمایت کمپانیهای هالیوود زیست کند مجبور شد،
در خدمت آنها باشد.
بنابراین مبنای تمامی سیاستهای هالیوود بر فیلمهای آخرالزمانی استوار میشود. حتی مساله به وجود آمدن اسرائیل و هولوکاست را بهراحتی میتوان در این دسته از فیلمها قرار داد، چرا که در باور مسیحیان صهیونیست تشکیل اسراییل از مقدمات بازگشت مسیح موعود محسوب می شود و در نتیجه این مساله نیز جزو اندیشه های آخرالزمانی صهیونی به شمار می آید و شما میبینید فیلم اخیر تارانتینو با نام « حرامزاده های لعنتی » یا فیلم آخر برادران کوئن به عنوان « مرد جدی
» در همین راستا ساخته شدهاند. من به جرأت میتوانم بگویم از ۱۰ فیلم
نامزد اسکار امسال، ۹ فیلم به طور مستقیم ایدئولوژیک و آخرالزمانی بودند.
از فیلمی مثل « An Education » که یهود را کاملا مظلوم نشان میدهد تا فیلم « آواتار » و حتی فیلم کاترین بیگلو یعنی « محفظه رنج » نمونههایی از این ۱۰ فیلم هستند.
جالب است که در مراسم اهدای جایزه اسکار وقتی خواستند « کریستوفر والتز » – که نقش آلمانی ضد یهود را در فیلم « حرامزاده های لعنتی
» بازی میکرد- بهعنوان نامزد اسکار معرفی کنند، مجری برنامه – استیو
مارتین – گفت کریستوفر کسی بود که در فیلم حرامزاده های لعنتی بهدنبال
یهودیان می گشت و از نیافتن آنها دچار یاس می شد. سپس مارتین دست خود را به
سوی سالن باز کرد و خطاب به کریستوفر گفت: ببین کریستوف! ( یعنی همه این
سالن یهودی هستند! و همین اشاره طعنه آمیزی به تسلط یهودیان صهیونیست بر
هالیوود از زبان خود دست اندرکاران آن به حساب می آید). در آن لحظه دوربین
مراسم به سرعت روی چهره برادران کوئن زوم کرد که همیشه سعی می کردند این هویت یهودیت خود را در پشت فیلم های ظاهرا طنز و مفرح پنهان سازند.
در حقیقت علت به وجود آمدن آمریکا ایدئولوژیک و سیاسی بود. فیلم آخر « رابرت آلتمن » را ببینید. در این فیلم در یکی از آوازهایی که میخوانند علنا میگویند که نیاکان ما در اینجا، نیواورشلیم دفن شده اند. یعنی هنوز هم به آمریکا میگویند اورشلیم جدید (همان تعبیر پیوریتن ها به هنگام مهاجرت به قاره نو). اوانجلیستها هنوز در دعاهای مدارس خود میخوانند که « خدایا ما را از شر کنعانیان نجات بده ». این سوال پیش می آید که در سرزمین آمریکا کنعانیان چه می کنند؟ در واقع کنعانیان همان سرخپوستان آمریکا بودند. لذا میبینیم قتل عام سرخپوستان در آمریکا بدونجهت نبوده است.
در تاریخ ویل دورانت نوشته شده که « کریستف کلمب » با پول کانون های اشراف یهود به آمریکا رفت. ژاندارم دنیا شدن آمریکا و حضور بزرگترین کارخانههای اسلحهسازی در این کشور بیدلیل نیست.
بزرگترین ماموریت آمریکا در پشت اسکناسهای آنها نمایان است؛ برقراری « نظم نوین جهانی » که در کنار علائم مشهود ماسونی پشت همان اسکناس ها ، در واقع حکایت همان حکومت جهانی صهیون است.
بنابراین آمریکا کشوری نیست که بیهوده بهوجود آمده باشد، کلمب و همراهانش
از روی کنجکاوی به آنجا نرفتند و کلنی های پیوریتن ها و اشراف یهود اروپا
نیز از سر تفریح به آن مهاجرت نکردند. بلکه ماموریتی تعریف شده برایش تصویر
کرده بودند که این تصویر اینک بر تمامی رسانهها و سیاستهایش نشسته است
یعنی همه آنها در جهت همین ماموریت هستند.
صاحبان کمپانیهای هالیوود همان کسانی هستند که بزرگترین کمپانیهای اسلحهسازی را دارند. کسانی مثل « روبرت مرداک » یا « جرج سوروس » و یا « فیلیپ برگ » همگی در کارتل ها و تراستهایی هستند که هم اسلحه تولید می کنند و هم فیلم میسازند. به همین علت است که میبینیم فیلمسازی، بعد از اسلحهسازی تجارت دوم آمریکاست.
گروهی که ما آنها را صهیونیست
مینامیم دارای ۲ مشخصه اصلی هستند، اول نژاد پرستند و دوم به دنبال تسخیر
جهان هستند و هیچ گونه اعتقادات مذهبی ندارند، در واقع دین ابزار آنهاست.
با این که از المانها و نمادهای دین یهود استفاده میکنند ولی از همان زمان که از حضرت موسی (ع) جدا شدند و حضرت آنها را نفرین کرد، به فرعون و ساحران ملحق شدند و بنا بر همین است که امروزه نمادها و نشانههای صهیونیزم را
به مصر باستان نزدیکتر میبینیم. حرکت آنها در طول تاریخ همواره آرام و
بطئی بود و شاید پر حوصلهتر از آنها را نتوان یافت. طبق اسنادی که الان
افشاء شده و موجود است، انگیزاسیون را صهیونیزم راهاندازی
کرد. کسانی که مبدع انگیزاسیون بودند، کشیشهایی بودند که قبلا یهودی مخفی
به شمار می آمدند و پاپهایی که انگیزاسیون در زمان آنها رخ داد برخلاف
روند واتیکان ، بیشترین دوستی را با یهود داشتند و میبینیم که همین انگیزاسیون کلیسای کاتولیک ضایع کرده و به اضمحلال کشید تا پروتستانتیزم به وجود آمد. در واقع پروتستانتیزم محصول یهودیزه کردن مسیحیت توسط مارتین لوتری
بود که به نوشته بسیاری اسناد و مدارک اساسا با کانون های اشراف یهود
مرتبط بود و توسط آنها حمایت می شد. پس از آن می بینیم، آنچه از دل
پروتستانتیزم بیرون میآید، اوانجلیسم است، یعنی همان کسانی که صهیونیزم مسیحی لقب گرفته اند. اگر سیر تاریخی این حرکات را بررسی کنیم خواهیم دید که ردپای یهود در این ۱۰ قرن، یعنی از اوایل هزاره دوم که جنگهای صلیبی
رخ داد تا به امروز در همه فجایع تاریخی و انسانی مشخص بوده است و در این
سیر تاریخی، حداقل در یکصد سال اخیر، هالیوود زمینه چینی لازم را برای
پایان هزاره دوم و ورود به هزاره سوم فراهم کرده است. هالیوود در سالهای
اول تولدش به دنبال جا انداختن ایدئولوژی خود بود و اسطورههای یهودی را
مثل « سامسون و دلیله »،« دیوید و گولیات » را در قالب فیلمهای خود نشان میداد. مهاجرت یهودیان را نیز در قالب فیلمهایی مانند « اکسدوس
» به نمایش در آوردند. وقتی به سالهای دهه ۷۰ و اوج گیری جنبشهای
اسلامی نزدیک می شویم، می بینیم که فیلمهای تعیین کنندهتر مثل « جن گیر » مطرح میشوند، فیلمی که استراتژی جرج بوش
مبنی بر اینکه برای از بین بردن تروریستها باید به داخل کشورهای اسلامی
وارد شد، را مطرح میکند یعنی حدودا ۳۰ سال قبل از آمدن جورج بوش استراتژی
او در این فیلم نمایش داده شده است. در این فیلم میبینیم با صدای اذان،
شیطان از یک سرزمین اسلامی همراه یک کشیش به سیاتل آمریکا رفته و در وجود
یک دختر وارد میشود. فیلم « جن گیر
» برای آمریکایی ها این پیام را داشت که اگر شیطان را در سرزمینهای
اسلامی سرکوب نکنیم به آمریکا می آید و در آمریکا جوانان ما را مورد هجوم
قرار می دهد. یا در فیلم « بیگانه
» که هیولاهایی باستانی از دل زمان بیرون آمده و در دل آدمها رسوخ
میکنند و در واقع با ایجاد هراس، دین را به صورت یک هیولا نشان میدهند.
هیولایی که از قعر زمان برای نابود کردن میآید. نکتهای که آقای دکتر
شاهحسینی فرمودند بسیار جالب بود که در واقع انقلاب اسلامی، نفوذ آن در
کشورهای اسلامی و مبارزات ضدامپریالیستی و… مسئله اصلی صهیونیزم جهانی
نیست، بیشتر هراس آنها از دینی است که در اجتماع و مدیریت جامعه ظاهر شده
است. در واقع ترس آنها از به هدر رفتن تلاش ۴۰۰ سالهشان برای کنار گذاشتن
دین است.
جنگ ویتنام در سال ۱۹۷۵ تمام شد. این در حالی است که حتی ما میبینیم سالهای بین دهه ۵۰ و دهه ۷۰ میلادی که اوج جنگ سرد است، فیلمهای ضداسلامی تولید میشود. فیلمهای مثل « جیمزباند »، « جاسوسی که از سردسیر آمد » و… حکایت همان آثار جنگ سرد است که بیشتر جنبه سرگرمی دارد اما در این میان شاهد تولید فیلم هایی هستیم که به شکلی پنهان و در لایه های خود بشدت ضداسلامی است. به طور مثال فیلم هایی که بسیار در بین ما محبوب شده، مانند « مردی که زیاد می دانست » ، « افسانه گمشدگان »، « عمر خیام » یا « علی بابا و چهل دزد » و یا « دور دنیا در هشتاد روز » است که در این فیلم ها اعراب و مسلمانان اشخاص نامطلوب و بی سر و پا و حتی جاسوس نشان داده می شوند. « ریک آلتمن » استاد دانشگاه « پرینستون » آمریکا کتابی درباره سینمای موزیکال به مناسبت ۱۰۰ سالگی سینما نوشت. در این کتاب نوشته: ما ۱۰۰ سال با هالیوود تلاش کردیم فرهنگ آمریکایی را در مملکت خود قوام دهیم و در دیگر کشورها جا بیندازیم یعنی همواره خواسته اند فرهنگ کابوئیسم و گاوچرانی را رواج دهند.
هالیوود همواره ۲ نوع فیلم ایدئولوژیک داشته است؛ یک سری فیلمهای سطحی سیاسی مثل جمیزباند تولید کرده است. درست است این فیلم ها درباره شرق و کمونیسم ساخته شد ولی بسیار سطحی بود. جیمزباند در این فیلم ها، آدمی زن باره و مشروب خوار و… است که برای مخاطب بیش از هدف سیاسی و ایدئولوژیک، سرگرمی را القا میکند. اما نوع دوم فیلمهای ایدئولوژیک هالیوود که اکثر آنها نیز چنین هستند، فیلمهایی عمیقا ضد اسلامی به شمار می آیند. حتی فیلمهای کمدی مثل فیلم معروف باد ابوت و لو کاستلو به نام « گمشدگان حرم » یا « سندباد » و… که فضایی هزار و یک شبی از کوچه و خیابانهای کشورهای عربی اسلامی نشان میدهند با تصویری سیاه و کثیف و آدم هایی نیمه وحشی و بربر که غربی ها همواره در صدد متمدن ساختن آنها هستند.در فیلم « شاهزاده پارس » نیز همین نگاه موجود است و مسلمانها را به شکل انسانهای بدبخت و بیچاره که همواره به فکر دزدی یا راهزنی هستند نشان میدهند. بنابراین در همه دوراندشمن اصلی آنها اسلام بوده است، به طور مثال اگر سال های اوج رژیم شاه را بررسی کنیم میبینیم کمونیستهای ضداسلامی مثل پرویز نیکخواه در راس تلویزیون قرار میگیرند یا آریانپور در دانشگاهها درس ضداسلامی میدهد و شهید مطهری با او درگیر میشود. میبینیم چگونه شاه که دشمنش را مارکسیست ها اعلام می کرد اما از همان ها علیه اسلام استفاده کرد.